تا اینجای کار 4 گل برای یوونتوس به ثمر رسانده اما قلب برخی از تیفوسیها همچنان با او صاف نشده است! اگر او از همتیمیهایش خلق موقعیت و فرصتسازی میخواهد، هواداران ناشکیبای یووه نیز در مقابل از او معجزهای به نام «گل» طلب میکنند. او نباید فراموش کند که اینجا تورین است و آتش شعلهورِ بیقراریها آماده سوزاندن است؛ خواه کریستیانو رونالدو باشی، خواه دوشان و لاهوویـــچ.
در اواخر دهه هفتاد شمسی، طرفداران تیم پرسپولیس با استفاده از ترانه فولکلور «گل پامچال» در استادیومها خواستار گلزنی ادموند بزیک مهاجم سختگلزن سرخپوشان پایتخت در آن دوران میشدند و همصدا میسرودند: «گل اِدو، گل اِدو بیرون بیا، تیم بیقراره... » همین رویه بعدها در تیم رقیب و در مواجهه با اختگی و انسداد احمد مومنزاده و آرش برهانی نیز بهکار برده میشد تا اینکه بعدهها با تزریق پولهای بیرویه و حرام به کالبد سترون فوتبال ایرانی این هنرورزیها و طنازیها نیز جای خود را به رفتارهای گازانبری دادند و چنانچه بازیکنی به گلنزنیهای سریالیاش ادامه میداد، طرفداران صبورِ سابق با بیتابیِ مدرن خود، شعارهایی صریح میدادند و مستقیماً خواستار فروش او و جذب بازیکنی دیگر میشدند. (عنصر ناکارآمد بلادرنگ با عنصر کارا جایگزین شود.)
غرض از نقل این دیباچه، نقدی بر احوالات این روزهای دوشان ولاهوویچ در یووه است. روزی که او را جذب کردیم از اینکه پیش از دستدرازی متمولین او را مال خود کردهایم بر خود غره شدیم. او ررا در امتداد تلالوی امباپه و هالند تحلیل میکردیم و به احاطه و آشناییاش با فوتبال ایتالیا دلخوش بودیم. اختلال و کاهش سرعت گلزنیاش در یووه را به تغییر اتمسفر باشگاهش مرتبط دانستیم و به شکفتن گلهایش در فصل بعد امیدوار ماندیم. اعطای فرصتهای پرشمار از سوی الگری در بازیهای این فصل یووه اما او را فراتر از نقطهای که پیشتر در آن ایستاده بود نشان نداده است.
دوشان ولاهوویچ یکی از کلیدیترین عناصر یوونتوسِ فعلی است اما بهنظر میرسد به تنهایی نمیتوان توقعات آنچنانی از او داشت؛ دستکم فعلاً نمیتوان. یوونتوس محکوم به تنها نگذاشتن ولاهوویچ در نوک پیکان هجومیاش است؛ ستاره جوان بیانکونری هرگز نباید در جلوترین نقطه زمینِ حریف تنها گذاشته شود. هر قدر او تنهاتر، آسیب و ناکامی یووه محتملتر خواهد بود. ضمن احترام به نیازمندیهای تاکتیکی و لزوم همراهی سایر بازیکنان در رسیدن او به این هدف، کارکتری «خلاق» نیز از او دستکم تابحال رویت نکردهایم. در موقعیتی ناچار گونه شاید بتوان همچنان به رویش گلهای پرشمار او امید بست اما واقعیت این است که او قرار نیست شبیه موراتا، کین یا امثالهم باشد؛ او به بیانکونری پیوسته تا ارکسترش هر فصل (حداقل) بیش از 20 گل برایمان بنوازد اما آیا سازبندی و ظرفیتهای هارمونیک او اساساً این عطش موسیقایی را برطرف خواهد کرد؟